Logo

جعل پندار

ماخود بهاریم ، خویشتن راکرده ایم گم

درحسرت صبح بهاران سرگرانیم

درخون کشیم خودرا عبث ازوحشت خویش

نوریم و درظلمت اسیرو ناتوانیم

 

ازخود چه می دانیم ؟ نمودیم رخنه درخود

هربند بند خویش بینیم صاف وروشن

ازگوشت وپوست واستخوان تاعمق خودرا

بینیم چو گنجشکی که بیند دانه ارزن

 

لیکن چه می دانیم زخود ، از«آنچه هستیم »

ازآنچه ازکف میدهیم آسان زآفات

ما محمل نوریم وسازیم خویشتن را

غافل زخود هرلحظه قربانی ظلمات

 

ماریشه را درخود نکردیم هیچ دنبال

بربرگ وشاخه بلکه هریک دل سپردیم

هست ریشه اصل ما نهادیمش درخاک

ما برگ وشاخه بهرخود قوت نهادیم

 

دانیم زخود مانکته های ریز بسیار

ازجسم وتن یا ازروان ثبت مرقوم

لیکن ز ریشه دانش انسان ضعیف است

ماندیم ازآن ازکشف ریشه هرچه محروم

 

اما توانی ریشه را درخودکنی کشف

نوربصربرهرکه این کشف وشهود است

آگاهی ذاتی بود این گنج مستور

خورشید رخشانی دمادم درصعود است

 

اینجا رهانی خویشتن ازوهم ورویا

اینجا بهار دیگری بینی نمایان

آرامش انسان دراینجا هست مشهود

اینجا رسد هرظلم وتاریکی به پایان

 

درخود جهان دیگری را می کنی کشف

آری ، جهانی کان همه وجدوحضوراست

انسان دراینجا تازه یابد معنی خویش

ازهربلایی آدمی اینجا به دوراست

 

مستغنی آید هرکسی ازخوب وازبد

گردد رها اینجا بشرازظلم وبیداد

باریشه ی خود دم به دم درارتباط است

اینجا به استغنا رسی مسرورودلشاد

 

اینجا بخوانی دم به دم تو رازهایی

درعالم خاکی کسی را برملا نیست

درعالم خاکیم اگرچه همچنان ما

اینجا هوای دیگری هرلحظه جاری ست

 

حیرت بود یکسرجهان بکرانسان

باتو سخن گوید دمادم شاخه وبرگ

هرلحظه می بینی جهانی تازه تررا

اینجا نمی بینی نشان ازوحشت مرگ

 

این قصه وافسانه نیست ، خودوصف حال است

انسان به آوایی دگر خود کرده مشغول

آرام وآسایش ازآن هرگز ندارد

ازجوهر خود گشته اودرخویش معزول

 

هرکس سخن گوید زانسان، وزکمالش

لیکن «گره» را کس نمی بیند نمایان

انسان اگرچه صاحب عقل سلیم است

لیکن گره خورده عبث پندار انسان

 

باید رها گردد بشراز«جعل پندار»

بیند پس ازآن تا جهانرا صاف واکمل

ماسایه ی فعل خودیم گرخوب وگر بد

بیمی نموده آدمی را اینچنین جعل

 

ما خودبهاریم ، خویشتن را کرده ایم گم

کوروشتابان خود به دنبال بهاریم

فقدان هرعلت همه سوزوتب ماست

ازآن به عمر خود چومرغ بی قراریم

 

ما نوبهاریم کرده ایم گم لیک خودرا

نالان همه ازسوزدلگیر زمستان

مازخمی خارخودیم ، بی رای اغیار

ازماست برما ، زخم و هم دارو ودرمان

 

ناظمی معزآبادی«اصغر»

منبع: makehastim.blogfa.com

دیدگاه خود را بیان کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
شرایط و قوانین.
تمام حقوق مادی و معنوی اين سایت وابسته به شهر چترود بوده ، شايسته است که اگر بخشی را استفاده می کنيد نام سایت را يادآور شويد.