Logo

زندان خود

 ازحصار خویش چون آیی برون بینی همی

خود جهانی ماورای حدث وپندارو گمان

این جهان صندوق و محبوسی تودر آن بی خبر

آن جهان بی حدومرزاست ، وان جهان بیکران

 

ما به زندانی درافکندیم خویش

نیست نفس آن بجز جنگ وستیز

صلح و آرامش همی پیوسته مفقود است درآن

نیست کس را  زین جهان پرملال خود گریز

 

« این جهان زندان وما زندانیان »*

خویشتن را کن ازاین زندان بی حاصل رها

می فریبیم ما یکایک خویشتن

بشکنی باید « طلسم خویش» را

 

«ذهن » مارا می فریبد خود مدام

نیستیم واقف برآن ، از خاص وعام

نیست رام ما یکی این پرفسون

بلکه ماییم هرکه اورا رام رام

 

ذهن مکراست وفریب است ودغل

بادغل ما سرخوشیم خود کوروکر

کارنیکو ؟ پوششی برجهل ماست

خود درافکندیم از آن درخیروشر

 

مابه زندانی شدیم درخود اسیر

نیست این زندان بغیراز نام وننگ

نام را ازخود جدا کن تارهی

هرنفس آرام وخوش از دام جنگ

 

گرنباشد نفس قدرت  جنگ نیست

قدرت وجنگ اند به هم آمیخته

«حفظ قدرت» می کند خون ناگزیر

یک خطا در عمق هستی بیخته

 

هیتلرو چنگیز را بنگر همی

پشت قدرت بین چه کردند درزمین

«ذهن بیمار» یکایک بودشان

اژدهایی تشنه خود در آستین

 

ذهن را درخود توانی هرنفس

رام خود سازی که مانی از ستیز

هرچه هست از ذهن برما میرود

می توانی  ،  آن ببینی درگریز

 

 « آدمی ذهن است ودیگر هیچ » آری این بدان **

هرچه خواهی می توانی خواند آن

ذهن سرکش عامل هردام ماست

بافریبش سرخوشیم ما تشنه گان

 

نفس ما یعنی یکایک ذهن ما

هرکسی از آن به گرداب خطاست

می گریزد هرکسی از ذهن خویش

چون نمی خواهد ببیند آنچه بروی ماجراست

 

طعمه ی قئرت بلی ، سیراب سازد تشنه را

رود خون جاری شود از آن زغفلت هرکجا

ذهن چون آید سبک بینی تو درخود این عدو

ذهن آشفته است درهرکس تمام ماجرا

 

می توانی بنگری درخویش این ذهن چموش

آنچه مارا گشته عمری بلکه خود پنداروهوش

گشته ایم ابزار این بیگانه ما درخویشتن

خود نمی خواهیم ببینیم ، آنچه درما هست خروش

 

ناظمی معزآبادی«اصغر»

منبع: makehastim.blogfa.com

دیدگاه خود را بیان کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
شرایط و قوانین.
تمام حقوق مادی و معنوی اين سایت وابسته به شهر چترود بوده ، شايسته است که اگر بخشی را استفاده می کنيد نام سایت را يادآور شويد.