Logo

نجوا

امروز دوباره دل تنگ یک غروب یک رعد با تند باد فراموشی یک خاطره که می رود تا سرحد ستاره شدن. خیال کردم می شود با بال های خیال پروازکنم و از یاد تمام باورهایم پروانه ی عشق را صداکنم و بنشینم درسایه ی ابری که برساند تمام دلواپسی هر روزه ام را،چقدر بارانی است لحظه های خاطره، و می خواهد چتری از زمزمه ی رسیدن آدم هایی که غرق بودن هستند، عبورنمی دهند آدمک هایی که روزی ازقلب آن ها بودن را خیال می کردند و می روند تا سرحد خود بودن. غرق شدن و فراموش شدن وخالی خواهد شد دنیای ساده ی من زیر پای هوس خالی خیال...و جای پای تنهایی ام در دهکده ی آرزوها به یادگارمی ماند تا روزی که کسی بیاید خلاصه کند خوب بودن راخوب ماندن را«مولای من!هر روزی ببینمت سرشار از نوش لبریز از باران خورشید استعاره ای از نیم نگاه توست.و دریا تیممی از مهربانیت .مرا امید وصل است و نگاهی از توکه تار و پودم را روشن می کند.»


دیدگاه خود را بیان کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0
شرایط و قوانین.
تمام حقوق مادی و معنوی اين سایت وابسته به شهر چترود بوده ، شايسته است که اگر بخشی را استفاده می کنيد نام سایت را يادآور شويد.